
مرا به خاطر چهره ی گلگون و چشمان خمار پر فسون دوست مدار
چون می ترسم که روزی دوران اینها به سر آید
و آتشِ تو به سردی گراید.
مرا دوست بدار بی آنکه علتش را بدانی..
ای رقیب، ای سنگـدل، رحمی بکن، او طبیب قـلب بـیـمـار مـن است
او که در آغوش گرمت خفته است، عشق من، امید من، یار من است
ای رقیب،ای سنگدل، دانم که حـال سر به روی شــانه اش بنهـاده ای
بی خـبـر از رنــج بی پـایـان مـن، بوسـه بر لـبــــــــ های گرمش داده ای
ای رقیب،ای سنگدل، اینک ز دنیـا میروم تا به غمـهای دلم پایان دهم
راحـت جـان مـرا بـر مـن سـپار، تـا مـیـان بـازوانش جـــــان دهـم .
عشق یعنی جسم و جانم مال تو
عشق یعنی پرسش از احوال تو
عشق یعنی از خودم من خسته ام
عشق من ، به تو دل بسته ام